۱۹ آبان ۱۳۹۲
وقتي پلنگ گرسنه را ديد كه گلهاش را آشفته كرده و بزها را يكي پس از ديگري دريده است دست به اسلحه برنو برد و به چشمان پلنگ خيره شد، به ياد پدرش افتاد كه از خرسهاي هشتادپهلو ميگفت كه ديگر زنده نيستند. انگشت از روي ماشه برداشت و رو به پلنگ زيبا فرياد زد و همين كافي بود تا گلهاش نجات يابد.