وقتی تصمیم می گیرم به مناسبت سالگرد کمپین یک میلیون امضا درباره روزهای آغازین آن بنویسم از خودم می پرسم واقعیت کمپین را با چه کلماتی باید گفت، چرا که حالا همه به همان زبان صحبت می کنند. در دوران کمپین چنین نبود. با اینهمه حرف زدن از آن دوران، از زمینه های شکل گرفتن کمپین صرف نظر از این که حرکتی نو بود یا نبود، ساده نیست. مواضع و دیدگاه هایی که در ارتباط با کمپین یک میلیون امضا برای تغییر قوانین زن ستیز مطرح هستند جملگی تاکید بر این دارند که اندیشه آن از کمپینی مشابه در مراکش دهه قبل آمده بود. می خواهم به این مسئله بپردازم که علاوه بر آن چه عوامل تاثیرگذار یا انگیزه های محتمل دیگری در تصمیم گیری به اجرای کمپین یک میلیون امضا برای تغییر قوانین ضد زن می توان یافت. یعنی، اندیشه ای که برای اجرای کمپین شکل گرفت تحت تاثیرعواملی دیگر، یا تجربه هایی دیگر، هم بود که یادآوری آن ها خالی از فایده نیست. بنابراین، نگاهی می اندازم به برخی انگیزه هایی که در تابستان 1385 اندیشه اجرای کمپین یک میلیون امضا از آن ها سر برآورد. به این امید که شاید بحث هایی مانند این بتواند راهشگا باشد. بگذارید این انگیزه ها را به بیرونی و درونی تقسیم کنیم. در این صورت تجربه مراکش را باید تنها عامل مهم تاثیرگذار بیرونی بنامیم. این کمپین یک دهه پیش از آن در مراکش اجرا شده بود. کمپین یک میلیون امضا برای تغییرقانون احوال شخص (مدونه الاحوال الشخصیه) در 3 مارس 1992به ابتکار اتحاد العمل النسائی که به روایتی شاخه زنان حزبی مارکسیست - لنینیست بود و با اعلام آن در نشریه شان، 8 مارس، آغاز شد، و تا سال بعد با کمال تعجب بیش از یک میلیون امضا برای حمایت از درخواست اصلاح مدونه و پیوستن به کنوانسیون رفع همه اشکال تبعیض علیه زنان جمع آوری و همراه با درخواست تسلیم نخست وزیر شد. انتخاب نخست وزیر به جای شاه حسین دوم، شاه وقت، که امیرالمؤمنین خوانده می شد با هدف تاکید بر سیاسی/مدنی بودن و نه مذهبی بودن این حرکت صورت گرفت. واکنش شارعان اسلامی شدید بود و بالاخره فرصتی به شاه داد که برای حل مرافعه با تکیه بر سنت اجتهاد و در راس هیئت مذهبی 21 نفری بحث انجام اصلاحات را مطرح کند. نخستین اصلاحات در مدونه که از این پس قانون خانواده نام گرفت به عمل آمد، گرچه سطحی بود و مشکلات زنان را حل نمی کرد، به درستی نشان می داد که برخی احکام غیرعبادی فقه متناسب با مقتضیات روز تغییر می یابند و می توانند تغییر یابند، و نشان می داد که لابی کردن می تواند نتایجی به نفع زنان به بار آورد. دیگر وقت آن رسیده بود که به حقوق زنان توجه کنند. واکنش گروه های محافظه کار و اسلام گرای سیاسی بسیار شدید و با اتهام و توهین و تکفیرهمراه بود. اصلاحات سال 1993 مراکش در چارچوب قانون خانواده و شامل ازدواج، تعدد زوجات، طلاق، ارث و حضانت اطفال بود. به دنبال آن تا کنون چند مرحله اصلاحات در زمان شاه بعدی، محمد ششم، که در 1999 وبعد از درگذشت پدرش به جای او نشست، صورت گرفت، هرچند با شروع قرن بیست و یکم و نیرو گرفتن گروه های سلفی تکفیری مخالفت با حقوق زن خیلی سازمان یافته تر و خشونت بارتر شد و اعتراض ها و مخالفت ها خیلی حادتر و می توان گفت که هنوز در عمل بسیاری از قوانین اصلاحی به اجرا درنمی آید. مثال آن امینه 16 ساله است که سال گذشته، چون طبق همین قانون چندین بار اصلاح شده ملزم به ازدواج با مردی شد که به او تجاوز کرده بود، خودکشی کرد. با وجود نتایج اولیه اندک، کمپین مراکش یک مورد موفق استثنایی است. چنان که بعد از آن کمپینی علیه جنایت های ناموسی دراوت 1999 در اردن شروع شد که با جمع شدن 15000 امضا در فوریه 2000 امضاها همراه با درخواست تغییر مواردی در قانون جزا که شخص مرتکب قتل یا خشونت ناموسی را مشمول تخفیف مجازات می کند به مجلس تسلیم شد. اعضای خانواده سلطنتی و وزیر دادگستری اردن از آغاز حمایت خود را از این کمپین اعلام کردند و رسانه ها هم مدافع آن بودند و در روزنامه ها نیز تبلیغات کسترده ای برای افزایش آگاهی عمومی شد. در نتیجه دولت اصلاحیه ای برای تغییر موارد مورد بحث به مجلس برد که بعد از چند بار رد در مجلس عوام و تایید در مجلس اعیان سرانجام مسکوت ماند. این کمپین تحت حمایت دولت به کار خود ادامه داد و تا کنون در کاهش جنایت های ناموسی و آگاه ساختن مردم اردن نقش مهمی داشته است. در هرحال، در تابستان 1385 این دو تجربه در سطح منطقه مورد بحث بود و به خصوص وسوسه یک میلیون امضا خود نیروی متقاعد کننده عجیبی داشت. در داخل ایران اما، صرف نظر از کمپینی که پیش از آن و در 1382 مرکز فرهنگی زنان، یک سازمان مدافع حقوق زنان، تحت عنوان کمپین زنان و مردان علیه خشونت تا 8 مارس اجرا کرده بود و به جمع بندی خوبی هم رسیده بود، دو انگیزه به گمانم طرح اجرای کمپین یک میلیون امضا را با استقبال کنشگرانی مواجه کرد که هرکدام هم در زمینه کار فرهنگی به منظور ارتقا آگاهی و فعالیت در سطح جامعه تجربه داشتند وهم در زمینه کار مشترک برای اعتراض به قوانین زن ستیز. یکی نارضایتی هایی که در پی گردهایی میدان هفت تیر در 22 خرداد 1385میان کنشگران حقوق زن شکل یا شدت گرفت، و دیگری ادبیات رسمی درباره حقوق زن در اسلام یعنی مجموعه فعالیت های نوشتاری و گفتاری و عملی درباره زن در اسلام بود. به بخش عملی این فعالیت ها در این جا نمی پردازم، چون دامنه اش گسترده تر از آن است که در این نوشته بگنجد و از جلوگیری از فعالیت تشکل های جامعه مدنی به شکل های مختلف تا بازداشت و زندان را در بر می گیرد. همان گونه که گفتم، یک انگیزه مهم که توجه ها را در ابتدای امر روی کمپین یک میلیون امضا متمرکز کرد رویدادهای 22 خرداد 1385 بود. به قدر کافی در مورد خود آن رویداد ها مطلب نوشته شده. با مراجعه به آن ها می توان دید که چه طیف وسیعی از مخالفت ها را در مواردی به واسطه بازداشت های گسترده در آن روز و در مواردی به دلایل دیگر حتی در درون گروه هم اندیشی زنان که خود جریانی نوپا بود، برانگیخت یا دامن زد. مرکز زنان که پیشنهاد دهنده کمپین بود به تندروی متهم شد، به این که در تهران متمرکز است و کاری به شهرهای دیگر ندارد. در این شرایط، در حالی که مطمئن بودیم فعالیت های داوطلبانه همچنان می تواند کمک بزرگی به آگاه کردن جامعه و کاهش خشونت ها و افزایش امنیت زنان و کودکان باشد، یک کمپین گسترده سراسری برای رو در رو صحبت کردن با مردم مزایای متعددی داشت و از جمله ارزش پژوهشی. هرچند نمی توان از اشتراک نظر کامل درباره نحوه پیشبرد کار سخن گفت. انگیزه دوم مسئله ای به مراتب پیچیده تر است. از آغاز انقلاب نگرانی ها از مزایایی که با لغو قانون حمایت خانواده به مردان داده شد، به ویژه حق طلاق و چند همسری و همچنین منع قضاوت زنان، اعتراض هایی را برانگیخت. با شروع جنگ به طور موقت این اعتراض ها مسکوت ماند. پس از جنگ نارضایتی ها به دلایل بسیار افزایش یافت تا حدی که، بنا به همان ادبیات رسمی، گرچه «پیش تر کم تر کسی گمان می کرد که روزی مباحث زنان یکی از دغدغه های فکری در محافل علمی و فرهنگی به شمار آید. اما امروزه این مباحث، درست یا نادرست، به عنوان یک حوزه میان رشته ای، گستره ای از دانش های گوناگون، از حقوق و جامعه شناسی گرفته تا معرفت شناسی و فلسفه را، در پرتو خود گرفته و حتی گرایش های بعضا متضادی را دامن زده است.» صرف نظر از این اظهار نظر رسمی، نقش و مسئولیت عظیم زنان در انقلاب و در طول جنگ تحمیلی قابل انکار نبود و اعتراض ها را هم نمی شد نادیده گرفت. اما، به جای هر پاسخ عملی، و با تشکیل انواع نهادهای متولی، سیل کتاب ها و مقالات درباره زن در اسلام جاری شد و نشست ها و میزگردهای متعدد در سطح جامعه و رسانه ها و مطبوعات برگزار شد و تبادل نظرهای زیادی در این زمینه صورت گرفت که با توجه به حجم انبوه آن ها دسته بندی شان از عهده این نوشته خارج است. تنها می توان بخشی را، با قدری تسامح و در بهترین حالت، نقد محور خواند. به این معنی که جز نقد نوشته ها و گفته های دیگران با کج فهمی و در نهایت اعلام این حرف کلی که اسلام حقوق و تکالیف زن را مشخص کرده است در آن چیز دیگری نمی یابیم. بخش دیگر در بهترین حالت آرمانگرایانه/اقتدارگرایانه و در بدترین حالت فقط اقتدارگرایانه بود، تا به آن حد که با خواندن و شنیدن آن ها این احساس به انسان دست می داد که در حال گوش دادن پنهانی به مطالبی است که نباید بشنود و نباید از نتایج عملی شان بپرسد. در هرحال بدیهی است که کنشگران حقوق زنان این آثار را با جدیت دنبال می کردند و به امید فزونی یافتن آن تعداد نادر پژوهش هایی بودند که حاصل رجوع مستقیم به جامعه بود، نظیر پژوهش های ارائه شده در همایش ملی آسیب های اجتماعی 1381، یا پژوهشگری زنان که به دنبال ریشه های مسائل و معضلات کنونی زنان در هر دو حوزه خصوصی و عمومی بود. براستی بخش اعظم ادبیات رسمی که برای پاسخگویی به حق طلبی زنان در پیش گرفته شده بود همواره حیرت برانگیز و عاری از نبود اراده به شناخت واقعیت جامعه بود. مجرد کردن مسائل، و پاسخگویی به این شکل، به گویندگان این طیف امکان قلمفرسایی های بی پایان می داد. بدیهی است این قلمفرسایی به تدریج شکل عوض کرد و از جمله بالاخره واقعیت خشونت به زنان پذیرفته شد، هرچند به شکلی تحریف شده. اما همین مسئله مشوقی بود برای تشکیل کمپینی مسالمت آمیز برای تغییر قوانین نابرابر. مجموعه دیدگاه های رسمی که به انواع شیوه ها در ارتباط با زنان مطرح می شد و تمامی فضاها و ابزارهای موجود در جامعه از دیوار خیابان گرفته تا صفحه تلویزیون و رادیو و نشریه و فرهنگ سرا و شورا و انجمن و دانشگاه و حوزه را به کار می گرفت پاسخ درخوری به مشکلات زنان نداشت و کاملا یاس آور بود. به خصوص که گاهی ادعا می شد زنان بسیار بسیار از موقعیت خود راضی اند و نه خشونتی می بینند و نه با معضل بیکاری دست به گریبان اند. تمایل چندانی هم برای رجوع به خود مردم دیده نمی شد، مگر هر از گاهی و با سانسور، گاهی هم با سناریوهای از پیش آماده، یا خوانش وارونه مطالبات مردم. حتی این بی اعتمادی هم که وسایل ارتباط جمعی به آن دامن می زد نیاز به ترمیم داشت. در تنگنایی مثل این، کمپین جستجوی پاسخی عملی به این مجموعه بود. در آن شرایط برای باز کردن راه مواجهه با مسائلی که رو در روی کنشگران حقوق زنان قرارداشت به یک نظرخواهی نیازمند بود. توسل به نظرخواهی گسترده و اعلام آن به مجلس یک فعالیت عملی مثبت بود و گامی در جهت حل مسائل اجتماعی، به نحوی که از یک جریان کنشگری اجتماعی بر می آید و انتظار می رود. به این ترتیب، کمپین یک میلیون امضا هم ضرورت گفتگوی مستقیم با خود زنان را در همه جا مطرح می کرد و هم گردآوری نتایج حاصل از این گفتگوها را که با امضا و مستندسازی صورت می گرفت. می خواستیم بدانیم زنان چگونه به حقوق و تکالیفی که در این نوع ادبیات به کار می رود نگاه می کنند و در مواردی که از آن می گذرند دلایل شان چیست. برای روی آوردن به یک کار عملی بیرون از فضاهایی که عمدتا شکل و آرایش آن ها فضاهای اختصاصی نخبگان یا تداعی گر آن هاست فرصتی بهتر از این نبود. برای بیرون ماندن از فضای کاغذی احکامی که چپ و راست صادر و تکثیر می شد. رفتن بیرون و با مردم چهره به چهره حرف زدن، از خود آن ها نظرخواهی کردن، به دردل ها گوش سپردن، ساخت متصلب جامعه را به هم ریختن، گذشتن از میان لایه های مختلف فضاهای عمومی، تعریف ساختاری افقی برای خود کمپین. همه این ها البته زمینه های قبلی داشت، اما گردآمدن شان در یک کمپین گویی بیش از هرچیز برآیند زمان خود بود. یک نقطه پایان و یک نقطه شروع. این که چقدر این انگیزه ها، و انگیزه های دیگری که در این جا نادیده مانده، معتبر و قابل اتکا بودند مسئله ای است که نیاز به بررسی بیشتر دارد.
نگاهی مختصر به انگیزه های احتمالی شکل گیری کمپین یک میلیون امضا / فیروزه مهاجر
۱۲ شهریور ۱۳۹۲