کوچه‌ی هفتم

۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۶

در را باز کردم. گره روسری‌اش را محکم کشید...

- ببخشید... سمیرا هست؟

یادش رفته بود سلام کند. زنبیل وسایل خاله‌بازی را در دستش جابه‌جا کرد.